معرفی کتاب جنایت و مکافات :
انتشارات خوارزمی منتشر کرد: دوره آثار داستایفسکی رماننویسی در ادب فارسی رشتهای تازه است که نیاز به آشنایی با آثار بزرگ و جهانی این شکل ادبی دارد تا زمینهای درست فراهم آید و تجربههای ملی در برابر آثار جهانی قرار گیرد.
در این کوشش است که زبان رمان پدید میآید و ترجمه، راهگشای پیدایی این زبان میگردد.
تاکنون ترجمه آثار بزرگ در بسیاری موارد صورت تفنن داشته است و کمتر مترجمی همه عمر به یک نویسنده پرداخته تا در کار آن نویسنده صاحبنظر شود و در حد مقدور به سبب ممارست مترجم، شیوه نگارش آن نویسنده در زبان فارسی پدید آید، خاصه اینکه بسیاری از رمانها نه از زبان اصلی بلکه از ترجمه به زبان دوم به فارسی در آمده است.
مانند اغلب از ترجمه به زبان دوم به فارسی درآمده است
مانند اغلب ترجمههای داستایفسکی که خود در مورد آثار ادبی کاریست نه چندان درست.
شرکت سهامی انتشارات خوارزمی بر آن سر است که بکوشد تا رمانهای نویسندگان بزرگ را از زبان اصلی-تا آنجا که ممکن است آثار هر نویسنده را بوسیله یک یا دو مترجم- به فارسی برگرداند، به این امید که هم رمانها با صورتی اصیلتر چه از نظر صحت ترجمه و چه از نظر شیوه نگارش- به فارسی در آید و هم صاحبنظرانی پدید آیند که با آثار نویسندهای خاص، آشنایی راستین داشته باشند.
گزیده ای از کتاب جنایت و مکافات :
در ۱۸۶۳ ابتدا زن داستایفسکی و پس از یک سال دیگر میخائیل، یگانه برادر دلبندش، از این جهان چشم بستند و او را در مقابل گرفتاریهای مادی و معنوی گوناگون یکه و تنها گذاشتند. داستایفسکی این دوره از زندگی را یکی از دشوارترین ایام عمر خود میشمرد. بیثباتی و دورنگی دوستان نیز بر مصیبتهای وی میافزود.
بناچار مجله هنگام تعطیل شد و داستایفسکی برای سرگرمی، تمام خود را وقت کارهای خلاقه ادبی کرد. از این پس هنر مایه زندگی او گردید. چه نویسندگی، هم موجب سرگرمی و تسلی اعصابش میشد و هم تنها وسیله امرار معاشش بود. اثری که تمام غم و اندوه و حال تسلیم و رضای او را در این روزها در مقابل بدبختی و مشقت منعکس میسازد، رمان مشهور جنایت و مکافات است که در آن تاثیر تجربیات و کاوشهای درونی و تلاش بیپایان او برای یافتن حقیقت زندگی بخونی نمایان است. این اثر نام او را به عنوان نویسنده زبردستی که استعداد روانکاوی، دقیق و نظری تیزبین و دوراندیش دارد، معروف کرد.
(مقدمه کتاب جنایت و مکافات – صفحه ۸)
خلاصه رمان جنایت و مکافات
شخصیت اصلی این کتاب، رادیون رومانویچ راسکلنیکف، جوانی ۲۳ ساله است که فکری باز و کنجکاو دارد. جوانی خوشچهره که فقر و بیپولی او را در هم کوبیده و باعث شده با مردم و زندگی اطرافش بیگانه باشد. راسکلنیکف افکاری آشفته دارد و مدام به موضوعات مختلف فکر میکند و تراوشات ذهنیاش بسیار زیاد است. حتی میتوان گفت او به نوعی یک فیلسوف است و تصویری که از خود دارد تصویر یک مرد شفگتانگیز و پرقدرت است.
در ابتدای کتاب میبینیم او هنگام راه رفتن همیشه زیر لب چیزی زمزمه میکند و یا حتی با صدای بلند با خود صحبت میکند، انگار که یک درگیری جدی در ذهنش جریان دارد. راسکلنیکف از این این دنیا و ناعدالتی آن به تنگ آمده است. مخصوصا هنگامی که نامهای از طرف مادرش دریافت میکند از این موضوع که یک فرد ثروتمند – به نام لوژین – به آنها و مخصوصا خواهرش «نظر لطف» دارد خشمگین میشود. رازومیخین، تنها دوست واقعی راسکلنیکف که یک سال و نیم است او میشناسد، او را چنین توصیف میکند:
عبوس و گرفته و مغرور و متکبر است. در این اواخر و شاید هم خیلی از پیش بدگمان و مالیخولیایی شده است. بزرگوار و مهربان است، دوست ندارد احساسات خود را بیان کند. حاضر است زودتر سنگدلی خود را بنماید، تا، با سخن، احساسات قلبی خویش را ابراز دارد. گاهی هم هیچ مالیخولیایی نیست – بلکه فقط سرد و تا حدی غیرانسانی و بیاحساسات میشود و براستی چنان است که گویی در او دو خوی متضاد بهترتیب جای یکدیگر را میگیرند. گاهی بینهایت کمحرف است! هیچ وقت فرصت ندارد. همه مزاحمش هستند. اما خودش دراز میکشد و کاری نمیکند. هیچ بذلهگو نیست ولی نه بهدلیل آنکه کلمات تند پرمعنی در چنتهاش کم است، بلکه گویی فرصتی برای این گونه کارهای بیهوده ندارد. وقتی با او صحبت میکنند، تا به آخر به گفتههای طرف گوش نمیدهد. هرگز به آن چیزی که جلب توجه همه را میکند، توجهی ندارد. خیلی برای خود ارزش قائل است و البته بیحق هم نیست. (کتاب جنایت و مکافات اثر فیودور داستایفسکی – صفحه ۳۱۶)
جملاتی از متن جنایت و مکافات
واجب است که هر انسانی لااقل کسی را داشته باشد که برای او دلسوزی کند! (جنایت و مکافات – صفحه ۴۰)
تقریبا هر جنایتکاری، در حین جنایت دستخوش نوعی ضعف اراده و فکر میگردد. یعنی درست هنگامی که بیش از هر چیز احتیاج بع تعقل و احتیاط است، اراده و فکر روشن جای خود را بهنوعی سبکسری عجیب بچگانهای میدهد. (جنایت و مکافات – صفحه ۱۱۶)
راسکلنیکف در ضمن که پیش میرفت با خود اندیشید «در کجا، کجا خوانده بودم که محکوم به مرگی یک ساعت پیش از مرگ میگوید یا میاندیشد که اگر مجبور میشد در بلندی یا بر فراز صخرهای زندگی کند که آنقدر باریک باشد که فقط دو پایش بهروی آن جا بگیرد و در اطرافش پرتگاهها، اقیانوس و سیاهی ابدی، تنهایی ابدی و توفان ابدی باشد و به این وضع ناگزیر باشد در آن یک ذرع فضا تمام عمر، هزار سال، برای ابد بایستد؛ باز هم ترجیح میداد زنده بماند تا اینکه فورا بمیرد! فقط زیستن، زیستن و زیستن – هر طور که باشد، اما زندهماندن و زیستن! عجب حقیقتی! خداوندا! چه حقیقتی! چه پست است انسان!» پس از لحظهای افزود «اما آن کسی هم که او را به این سبب پست میخواند، خودش هم پست است.» (جنایت و مکافات – صفحه ۲۳۹)
من وقتی مردم دروغ میگویند دوست دارم! دروغ تنها مزیت انسان است بر سایر موجودات! با دروغ بهراستی میرسی! من از آن جهت انسانم که دروغ میگویم. هرگز به حقیقتی نرسیدند بیآنکه چهارده بار یا شاید صد و چهارده بار دروغ بگویند و این در نوع خود قابل احترام است. (جنایت و مکافات – صفحه ۲۹۹)
آن کسی که وجدان دارد اگر بهاشتباه خود پی برد، رنج میکشد. این خود بیش از اعمال شاقه برایش مجازات است. (جنایت و مکافات – صفحه ۳۸۷)
زیرکترین اشخاص را باید سر آسانترین چیزها گیر انداخت. (جنایت و مکافات – صفحه ۳۹۵)
راسکلنیکف پاسخ نمیداد، با رنگی پریده و بیحرکت نشسته بود و همچنان بدقت به صورت پارفیری نظر دوخته بود، با خود میاندیشید « درس خوبی است! این حتی، مانند دیشب، شبیه بازی موش و گربه هم نمیباشد و بیهوده نیست که قدرت خود را به من نشان میدهد… گویی… تذکر میدهد. خیلی عاقلتر از اینهاست… هدف دیگری در کار است. اما چه هدفی؟ نه، برادر، یاوه میبافی، مرا میترسانی و نیرنگ میزنی! شاهد و دلیلی نداری و آدم دیروزی هم وجود ندارد! تو فقط میخواهی مرا از راه بدرکنی. میخواهی مرا پیش از وقت عصبانی کنی و در آن حال به دامم افکنی. اما کور خواندهای، اشتباه میکنی، اشتباه! اما آخر برای چه تا به این حد به اشاره میپردازد؟… آیا حساب اعصاب بیمار مرا میکند! نه، برادر کور خواندهای، اشتباه میکنی، هر چند که زمینهای هم چیدهای… خوب، بالاخره خواهیم دید چه خوابی برایم دیدهای.» (جنایت و مکافات – صفحه ۴۶۲)
اگر دیگران نفهم هستند و من یقین میدانم که نفهمند، پس چرا خودم نمیخواهم عاقلتر شوم. بعد، سونیا، دانستم که اگر منتظر شوم تا همه عاقل شوند، خیلی وقت لازم است… بعد نیز دانستم که چنین چیزی هرگز نخواهد شد، مردم تغییر نخواهند کرد و کسی آنها را تغییر نخواهد داد و نمیارزد که انسان سعی بیهوده کند! بله، همین طور است! این قانون آنهاست… قانون است، سونیا! همین طور است! و من اکنون میدانم سونیا، کسی که عقلا و روحا محکم و قوی باشد، آن کس بر آنها مسلط خواهد بود! کسی که جسارت زیاد داشته باشد، آن کس در نظر آنان حق خواهد داشت. آن کس که امور مهم را نادیده بگیرد، بر آن تف بیندازد، او قانونگذار آنان است. کسی که بیشتر از همه جرات کند، او بیش از هر کس دیگری حق دارد! تا به حال چنین بوده است و بعدها نیز چنین خواهد بود! باید کور بود که اینها را ندید. (جنایت و مکافات – صفحه ۵۹۷)
قدرت فقط نصیب کسانی می شود که جرات کنند خم شوند و آن را بدقت بگیرند. در اینجا فقط یک چیز مهم است، یک چیز: باید فقط جرات داشت! (جنایت و مکافات – صفحه ۵۹۸)
مگر من پیرزن را کشتم؟ من خودم را کشتم، نه پیرزن را! با این کار پدر خودم را برای همیشه درآوردم!… اما پیرزن را شیطان کشت، نه من. (جنایت و مکافات – صفحه ۶۰۰)
آن کسی بهتر از همه زندگانی خواهد کرد که بتواند بهتر از دیگران خود را بفریبد. (جنایت و مکافات – صفحه ۶۸۵)
جنایت؟ کدام جنایت؟ اینکه شپش پلید مضری را، یعنی پیرزن نزولخواری را که به درد هیچ کس نمیخورد و از کشتنش چهل گناه بخشوده میشود، نابود کردهام، آدمی را که شیره نیازمندان را کشیده بود، این جنایت است؟ (جنایت و مکافات – صفحه ۷۳۵)
نویسندهی «جنایت و مکافات» را بیشتر بشناسیم
فئودور داستایفسكی (1821-1881 میلادی) نویسندهی روس که همزمان با داستاننویسی در زمینههای دیگری مانند روانشناسی، فلسفه و ترجمه هم فعال بود؛ نویسندهای پیشگام در ادبیات روانشناسانه است. داستایفسکی بین سال های 1838-1844 در ارتش روسیه خدمت میکرد، در سال 1844 بود که همزمان با ترجمهی «اوژنی گرانده» از بالزاک، از ارتش بیرون آمد و ترجمه را به عنوان شغل اصلی خود انتخاب کرد.
اولین کتاب داستایفسکی «بیچارگان» نام داشت که با سبکی ساختارشکنانه داستایفسکی را به جامعهی هنری روسیه معرفی کرد. مدتی بعد از انتشار اولین کتاب، رمان «یادداشتهای زیرزمینی» بود که او را به عنوان نویسندهای که در شخصیتپردازی خلاق و متبحر است، مشهور کرد. دانش روانشناسی و فلسفهی داستایفسکی باعث شد او شخصیتهای داستانش را پیچیده و عمیق بنویسد. داستایفسکی در داستانهایش روان انسانها را بررسی میکند و این بررسی تنها به معرفی یک شخصیت تلخ یا بیاحساس محدود نمیشود، بلکه او شخصیتها، افکار و آرزوهایشان را کالبد شکافی میکند.
فئودور داستایفسکی بیشتر از 30 رمان و داستان کوتاه نوشته است و دو کتاب «برادران کارامازوف» و «جنایت و مکافات» جزء مشهورترین آثار او هستند.
فروشگاه اینترنتی دریم یو
منبع : دریم یو
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.